بعد از خوردن شام همه داشتن میرفتن منم داشتم اماده میشدم که برم که یهو یوکی :یورا کجا میخوای بری یورا:خونه خودم ،یوکی:مگه تو خونه داری اگه قرا باشه پاتو تو اون خونه ای که کوک خریده بزاری من میدونم تو ،یورا:مامان درسته که ترکم کرده اما من هنوز عاشقشم و دلیلی نمیشه که پامو تو اون خونه نزارم Emma:وا یورا با این کار فقط حال خودتو بد تر میکنی اون خوخه پر خاطره است میتونی بیای خونه ما یورا :من،حاضرم تو اشغالی ها بخوابم ولی خونه تو پامو نذارم Emma:ببین تنها خونه من که نیست نامجون هم اونجا هست بعدشم اصلا به من چه من که گفتم نامجون نگی نگفتی نامجون:اوففف بسته دیگه یورا میری وسایلات رو برمیداری میای خونه ما ،نمیتونم تنهات بزارم باید پیشم باشی
چرا پارت بعد رو نمیزاری
امروز میزارمش💫